این روزها
توی هفته ای که گذشت توی شهرمون بارندگی خیلی شدیدی داشتیم و تقریبا یه هفته طول کشید و بابا هم که کاملا درگیر خرابی ها بود این روی بازی های منم تاثیر گذاشته بود مثلا به بابا گزارش داده بودن که جاده بریز کوه ریزش کرده منم که داشتم با عروسکام بازی میکردم بهشون میگفتم مواظب باشید جاده بریز کوه ریزش کرده یا نگران این بودم که زیر گذر پر از آب شده و حالا باید چکار کنیم. این تبلیغات هم برای مامان بابای من باعث کلی دردسر شده مثلا تبلیغ بیرون بر ها و فست فود ها که اومده من هر روز چک میکنم با مامان که ادرساشون کجاست. هفته پیش هم هر روز از بابا میخواستم که باید برام از بیرون بر دستپخت مامان زرشک پلو بگیرید و این ماجرا هر روز ادامه داشت و اگر نمیگرفتن ...
نویسنده :
مهرسا
13:45